قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم بسم الله کلمة سماعها ربیع الجمیع من العاصى و المطیع، و الشریف و الوضیع. من اصغى الیه بسمع الخضوع ترک طیب الهجوع و من اصغى الیه بسمع المحاب ترک لذیذ الطعام و الشراب.


مجنون بنى عامر آن کار افتاده لیلى، وقتى نقش نام لیلى بر دیوار دید، شیفته نقش نام لیلى شد. هفت شبانروز در مشاهده آن نبشته بنشست که هیچ طعام و شراب نخورد. گفتند: اى مجنون هفت شبانروز بى‏طعام و شراب چون بسر آوردى؟ گفت: اى بیچاره کسى را کش با نام دوست خوش بود طعام و شرابش کجا یاد آید؟


آن گه گفت:


جئتمانى لتعلما سر لیلى

تجدانى بسر لیلى شحیحا.


این حال مخلوقى است در دعوى عشق مخلوقى پس چه گویى کسى که قبله جان وى حضرت قدس الهى بود و غالب دل وى مهر ذات قدیم. اگر با نام و ذکر او طعام و شرابش یاد نیاید چه عیب بود؟.


بو بکر شبلى گفت: ذکر ربى طعام نفسى، و ثناء ربى لباس نفسى، و الحیاء من ربى شراب نفسى نفسى فداء قلبى، قلبى فداء روحى، روحى فداء ربى.


موسى کلیم (ع) چهل شبانروز بر امید سماع کلام حق منتظر نشست که طعام و شراب بخاطر وى نگذشت. باز چون بطلب خضر مى‏شد در دبیرستان علم، یک نیم روز او را از طعام و شراب شکیب نبود تا گفت: «آتنا غداءنا» این حال نتیجه عشق است و عشق بدانایى و زیرکى و فتوى عقل حاصل نشود: «عشق آمدنى بود، نه آموختنى».


کسى که این راه نرفت، منزل این راه چه داند؟ او که محرم عشق نبوده حرم دوست را چه نشان پرسد؟:


محرم شدم بعشق و جهان شد مرا حرم


لبیک عاشقى زدم از جان و دل بهم.

قوله تعالى: إذا الشمْس کورتْ الى آخرها.. مصطفى (ص) گفت: هر که خواهد تا قیامت کبرى نقدى بیند و احوال رستاخیز برو آشکارا گردد، گوى: إذا الشمْس کورتْ بر خوان تا سیاست و صعوبت آن روز او را معلوم گردد.


چه مایه نشان توان داد از هول و صعوبت روزى که اطلال و رسوم کون را آتش بى نیازى در زنند و بدهره قهر سر دهر بردارند و عالم محدث را هباء منثور کنند و تیغ سیاست بر تارک افلاک زنند، غبار اغیار از دامن بیفشانده و لگام اعدام در سر مرکب وجود کشیده، آفتاب منور سیاه و مکور کرده، ستارگان رخشان بسان باران از آسمان بریخته، کوه‏هاى با صلابت و شدت فرا روش آمده و از بیم حق سست و بى وزن گشته، عالمیان از هول قیامت ذخائر و نفائس اموال از دست بداده و پشت بدان آورده، وحوش و طیور و سباع نامکلف از سیاست و هیبت آن روز همه بیجان گشته، دریاهاى عالم همه درهم گشاده و تعذیب دشمنان را حمیم و غسلین شده، هر کسى و هر تنى با کردار خویش هم بر وهم سر کرده، اینست که رب العالمین گفت: و إذا النفوس زوجتْ بارى بنگر اى مسکین که هم برو هم سر خود را چه ساخته‏اى و کردارى که قرین تو خواهد بود هم در گور و هم در قیامت چه اندوخته‏اى؟ و قرآن قدیم ترا این اندیشه میفرماید و ترا این پند میدهد که: و لْتنْظرْ نفْس ما قدمتْ لغد و مصطفى (ص) گفته: «العبد المومن بین مخافتین عمر قد مضى لا یدرى ما الله صانع فیه، و اجل قد بقى لا یدرى ما الله قاض فیه فلیتزود العبد لنفسه من نفسه و من دنیاه لآخرته و من الشبیبة قبل الکبر و من الحیاة قبل الممات. فو الله ما بعد الموت من مستعتب و ما بعد الدنیا الا الجنة و النار».


رسول خدا (ص) چنین میگوید: که مومن را جاى ایمنى نیست میان دو بیم درمانده و گرفتار شده: یکى عمر گذشته و جریده نیک و بد وى نبشته، نداند که با وى در آن چه خواهند کرد ازو درگذارند و عفو کنند، یا او را بآن بگیرند و عذاب کنند؟ و دیگر عمرى ناآمده و کارى نابوده و روزگارى نادیده، نداند که حقتعالى در آن بروى چه قضا کرده قضاء بقاء یا قضاء فنا؟ تقدیر طاعت، یا تقدیر معصیت؟ تقدیر سعادت، یا تقدیر شقاوت؟ بنده مومن را باین دو حال جاى ایمنى نیست. غافل بودن و فارغ نشستن روا نیست. باید که از نفس خود خود را آزادى بر گیرد، و از دنیا عقبى را بهره‏اى ستاند، و از روز فراغ روز شغل را نصیب گیرد و در جوانى پیرى را منتظر باشد و در زندگانى مرگ را برگ کند که پس از مرگ روى آشتى نیست. بآن خداى که وحدانیت صفت اوست که پس از دنیا سرایى نیست که آنجا مقام کنند، الا جنت که نعمت اسلام آنجا بر بنده تمام کنند، یا دوزخ که او را اسیر عذاب و غرام کنند و راحت و لذت بر وى حرام کنند.